سوز دل...سوز کورد

ساخت وبلاگ
  لحظه ها را بسیار ساده گرفتم.باز زندگیم تعغیری نکرد.دل به آینده ای روشن بستم اما حال حاضر روشنیش رابرایم چوشب تیره کرد..مگر میشود مرگ و خون و خفت وذلت وخاری همنوعانم را ببینم وبه فردای روشن بادلی سرشار ازامید فکر کنم.امید خوب است اما من امیدم را به امروز واگذار میکنم.امروز زجر آور است فردا نمیدانم پس نمیدانم وگذر میکنم از فردا وبه حال مینگرم اکنون امروز برای امروزم تلاش میکنم که فردایم وابسته به امروز است.درست است که جانی درتن نمانده وتنم صدباره شده از تیغ خنجر ظالم اما قطره ای خون کافیست مرا که دوباره به پا خیزم تا جانی به تن دارم استوار می ایستم ودرمقابل ظالم گردن کج نمیکنم.هرچه پیش آید خوش آید من یا بهتر بگویم ما مدت مدیدیست که خیاط ظالم از خفت و غم لباسی بس اندازه برایمان دوخته .وبه تنمان چسپیده وبهتر بگویم باپوستمان آمیخته اما هرچقد سخت بکوشد نمیتواند درخونمان ودر رگهایمان جاری شود.عشق در خونمان جاریست عشق به خاک و نیشتمانمان عشق به هم نوعانمان واین امریست جدایی ناپذیر پس ای ظالم هرچه میخواهد دل تنگت بکن که ظلمت به آخر رسیده ونوری از روشنایی میبینیم .درست است سفره مان خالی شکمان کرسنه دستمان بد تهی واسممان را به فراموشی سپردید یا شاید بخیالتان دست کم گرفتید اما این خیالی بیش نیست چون ما کورد هستیم کورد میمانیم وحق میستانیم آری این فلسفه ی وجود ما وتمام وجودماست کوردیم وبه کورد بودنمان افتخار میکنیم هرچند که شرایط را برایمان سخت کنید بیش از این جانمان وخونمان بگیرید خاکمان به تاراج برید وکمترین امکانات را ازمان دریغ کنید ولی باز کورد میمانیم حتی اگر پاهایمان را قطع کنید بر روی دو دستمان بلند میشویم وحق میستانیم....که همانا حق گرفتنی است نه خواستنی ...بسیار طلب حق وعدالت کردیم ولی بیهوده و بی حاطل بود اما العان حق میستانیم

روزگار به تکرار در آخر وصل یار...
ما را در سایت روزگار به تکرار در آخر وصل یار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrjanshekar بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 6:01